شب عروسی(ا/ت و چان)
تکپارتی
درخواستی
ا/ت و چان از ساعت ۵صبح بیدار بودن تا برای عروسی آماده بشن.ا/ت به آرایشگاه رفت و بعد از چند ساعت میکاپش آماده شد و بعد از اون لباس عروسش رو پوشید(اگر شد عکس لباس رو میزارم براتون)لباس ا/ت خیلی باز بود و داشت داخل آینه ی ارایشگاه خودش رو نگاه میکرد که متوجه شد که چان اومده و داره اون رو تماشا میکنه.
ویو چان:
محو زیبایی اش شدم عروسک تر از قبل شده بود.اون یه تیکه ماه .با دیدنش یک لحظه احساس کردم نفسم بالا نمیاد.(حسود هم خودتونین🥹🤢)
(تایم عروسی گذشت و الان ساعت ۲نصف شب هست)
ا/ت و چان رسیدن خونه و رفتن داخل اتاقشون،اتاقشون رمانتیک و تزیین شده با گل بود و چان همینطور از اول عروسی تا الان نگاهش به سینه هات بود که نصفشون بیرون بود (چانی حق داره خب ا/ت زیادی سینه داره)
چان:من میرم لباسم رو عوض میکنم و میام عشقم
ا/ت:باشه عزیزم
ا/ت آرایش رو پاک کرد لباس خواب بازش رو پوشید یعنی لباس خوابش فقط طور بود و هیچ چیزی هم زیرش نپوشید چون میخواست راحت باشه و همه چیزو معلوم بود .
چان اومد و یا دیدن ا/ت داهنش آب افتاد و داشت بیش از حد تحریک میشد.چان خودش فقط شورت پاش بود.
چان ا/ت رو میندازه رو تخت و شرت خودش رو در میاره و اون تکه تور رو که تن ا/ت بود در میاره و همه جای بدن ا/ت رو کیس میزاره و وقتی به جای حساس میرسه میگه:
چان:عاهههههههههه......خیلی تحریکم کردی اون پوصیت ،سینه های گرد ،بدن سفیدت،ترقوه هات،باسنت و......
ا/ت:عاهههه ددی .....عاههههههه زود تر ددی واردم کن.
چان با یک ضربه ی محکم کلش رو واردش کرد و شروع کرد به ضربه زدن ضرباتش تند بود و از/تو داشت درد و جیغ میکشید که بعد از ۱۰دقیقه اون درد جاش رو به لذت داد و از/ت به جای جیغ ناله های بلند میکرد و به چان گفت:
ا/ت:عاههههههههههههههههه ....سریع تر ددی.....خیلی خوبه
چان:هر چی بیبیم بگه.
چان ضرباتش رو محکم کرد و تا سه ساعت داشت همین کارو میکرد و هردوتون لذت میبردین و و صدای ناله های بلندتون با صدای ضربه هاتون قاطی شده بودن.هر دوتون خسته شده بودین و نفس نفس میزدین و چان تصمیم گرفت برات بخوره:
چان:جوووون بس که پوصیت بزرگه توی دهانم جا نمیشه
ا/ت:میدونم .منم یه سوال دارم چان دیکت چند سانته؟
چان: حتماً خیلی بلنده که تو داشتی لذت میبردی .
ا/ت:حدس میزنم.
ا/ت:داخل دهان چان ارضا شد و هردوشون کام کردن و خوابیدن .
دوستان لطفاً برید ذهنتون رو شست و شو بدید کسی که در خواست کرده بود بهم گفت اینطوری بنویسمش.
درخواستی
ا/ت و چان از ساعت ۵صبح بیدار بودن تا برای عروسی آماده بشن.ا/ت به آرایشگاه رفت و بعد از چند ساعت میکاپش آماده شد و بعد از اون لباس عروسش رو پوشید(اگر شد عکس لباس رو میزارم براتون)لباس ا/ت خیلی باز بود و داشت داخل آینه ی ارایشگاه خودش رو نگاه میکرد که متوجه شد که چان اومده و داره اون رو تماشا میکنه.
ویو چان:
محو زیبایی اش شدم عروسک تر از قبل شده بود.اون یه تیکه ماه .با دیدنش یک لحظه احساس کردم نفسم بالا نمیاد.(حسود هم خودتونین🥹🤢)
(تایم عروسی گذشت و الان ساعت ۲نصف شب هست)
ا/ت و چان رسیدن خونه و رفتن داخل اتاقشون،اتاقشون رمانتیک و تزیین شده با گل بود و چان همینطور از اول عروسی تا الان نگاهش به سینه هات بود که نصفشون بیرون بود (چانی حق داره خب ا/ت زیادی سینه داره)
چان:من میرم لباسم رو عوض میکنم و میام عشقم
ا/ت:باشه عزیزم
ا/ت آرایش رو پاک کرد لباس خواب بازش رو پوشید یعنی لباس خوابش فقط طور بود و هیچ چیزی هم زیرش نپوشید چون میخواست راحت باشه و همه چیزو معلوم بود .
چان اومد و یا دیدن ا/ت داهنش آب افتاد و داشت بیش از حد تحریک میشد.چان خودش فقط شورت پاش بود.
چان ا/ت رو میندازه رو تخت و شرت خودش رو در میاره و اون تکه تور رو که تن ا/ت بود در میاره و همه جای بدن ا/ت رو کیس میزاره و وقتی به جای حساس میرسه میگه:
چان:عاهههههههههه......خیلی تحریکم کردی اون پوصیت ،سینه های گرد ،بدن سفیدت،ترقوه هات،باسنت و......
ا/ت:عاهههه ددی .....عاههههههه زود تر ددی واردم کن.
چان با یک ضربه ی محکم کلش رو واردش کرد و شروع کرد به ضربه زدن ضرباتش تند بود و از/تو داشت درد و جیغ میکشید که بعد از ۱۰دقیقه اون درد جاش رو به لذت داد و از/ت به جای جیغ ناله های بلند میکرد و به چان گفت:
ا/ت:عاههههههههههههههههه ....سریع تر ددی.....خیلی خوبه
چان:هر چی بیبیم بگه.
چان ضرباتش رو محکم کرد و تا سه ساعت داشت همین کارو میکرد و هردوتون لذت میبردین و و صدای ناله های بلندتون با صدای ضربه هاتون قاطی شده بودن.هر دوتون خسته شده بودین و نفس نفس میزدین و چان تصمیم گرفت برات بخوره:
چان:جوووون بس که پوصیت بزرگه توی دهانم جا نمیشه
ا/ت:میدونم .منم یه سوال دارم چان دیکت چند سانته؟
چان: حتماً خیلی بلنده که تو داشتی لذت میبردی .
ا/ت:حدس میزنم.
ا/ت:داخل دهان چان ارضا شد و هردوشون کام کردن و خوابیدن .
دوستان لطفاً برید ذهنتون رو شست و شو بدید کسی که در خواست کرده بود بهم گفت اینطوری بنویسمش.
- ۳۸۷
- ۲۷ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط